زهرازهرا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

زهرا جون نفس بابا و مامان

تلاش ناموفق برای از پوشک گرفتن!

اول تیر اقدام کردم به از پوشک گرفتن زهرا خانم که 4 روز تمام باهاش سروکله زدم ناز کردم دعوا کردم اصلا فایده ای نداشت که نداشت جیش نمیزد اصلا اسم دستشویی میومد گریه و جیغ زدنش شروع میشد!!! خلاصه داستانی داشتیم!!! تا یه شب که از خواب بیدار شد انقد بچه گریه کرد که نگو!!شکمش شده بود مثل سنگ هرکاری میکردم جیش نمیزد که باباش باهام دعوا کرد!!و گفت که دوباره پوشکش کن بچه داره نابود میشه. 4 روز تمام بچه تب داشت از غذا خوردن افتاد تا بالاخره دوباره پوشکش کردم و از اون حالتاش در اومد واسه از شیر گرفتنش انقد عذاب نکشید و نکشیدم!! فکرشو نمیکردم که تا این حد تو روحیش تاثیر بزاره. حالا به خاطر این موضوع ناراحتم و نمی...
16 تير 1393

عکسهایی از دخملی

دخمل نازم چقدر مظلوم شده زهرا جونم عشق عینکه وقتی که آماده میشیم بریم بیرون درجا عینکشو میزنه به چشاش!   این موهای خرگوشی هم که می بینین همیشه باید با هزار مکافات ببندم!!دخمل ناز مامان هنوز نمیدونه که دختر بچه وقتی از خونه میره بیرون باید مرتب باشه!! ژستش منو کشته  الهی که مامان قربون اون ناز کردنت بره ...
13 تير 1393

عکسهایی از زهراجون و سامیارجون و داداش حسین در پارک

این عکس که می بینین مربوط به آقا سامیار پسرعمه زهرا جونه که خیلی شیطون و بازیگوشه!! داداش حسین مراقب این دوتا وروجکا بود که از بس بازیگوشی میکردن نقش بر زمین نشن حسابی داداشی رو اذیت کردن و در آخر ثانیه هایی آروم گرفتن تا به رسم یادبود یه عکس یادگاری ازشون بگیریم ...
13 تير 1393

عاشقی 2

یه آهنگ هندی هست تو فیلم عاشقی 2 که خیلی قشنگه منو عشقم چندین بار این فیلمو دیدیم هم خیلی رمانتیکه هم آنگهایی که تو این فیلم خونده میشه واقعا دلنشینه زهرا جونم هم از این اهنگه خیلی خوشش اومده وقتی لج داره و گریه میکنه این آهنگو که میزارم آروم میشه!!! متن اهنگ: سرنوشت شکست خورده راه متروکه بیا و منو روانه کن بخاطر همینا دعا میکنم این تضمینی برای توء تو مال منی... بهم هدف بده سوگند بخور و بهم قول بده برای دعا کردنم هدایتم کن به قلبم پناه بده بهم دلایل جدیدی بده به رویاهام بال برای پرواز بده ...
12 تير 1393

جشن تولد 2 سالگی دختر نازم

روز 16 خرداد با یک هفته تاخیر جشن تولد زهرا جونمو برگزار کردیم  جشن خونه آقاجون برگزار شد آخه خونه ما برای جمعیتی که دعوتی داشتم کوچیک بود!! خلاصه اینکه فامیلا جمع شدن (البته خیلی غیبت داشتیم!!) و بزن و برقص و خیلی خوش گذشت پذیرایی از مهمانها  اول با شربت و بعد میوه و بعدهم با سالاد الویه و نوشابه و آخر هم کیک تولد زهرا جونم روز قبل از تولد مریض شد و بردیمش دکتر اخه خیلی تب شدیدی داشت و کلی دلشوره داشتم که روز جشن هم مریض باشه که خدارو شکر تب نداشت ولی سرحال نبود و بیقراری داشت. خلاصه موقع فوت کردن شمع شد و بریدن کیک که سر همه کلاه تولد رفت جز زهرا خانم من!!!! زهراجونم امیدوارم که در تمام...
5 تير 1393
1